اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خلق

نویسه گردانی: ḴLQ
خلق . [ خ َ ل َ ] (ع ص ) کهنه . (مذکر و مؤنث در آن یکسانست ). پاره . از بین رفته . (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خُلقان : جبه ای داشت حسنک ... خلق گونه . (تاریخ بیهقی ). بخواندند و با آن جامه ٔ خلق پیش آمد و زمین بوسه داد و بایستاد. (تاریخ بیهقی ).
نوها همه خلق شود و هرگز
نشنید کس که نو شد خلقانی .

ناصرخسرو.


تیغ و قرآن ورا شده معجز
نشود شرع او خلق هرگز.

سنائی .


نقل است که قصد... و جامه خلق داشت ، راه ندادندش . حالتی بر او پدید آمد، گفت : با دست تهی بخانه ٔ دیو راه نمی دهند؛ بی طاعت به خانه ٔ رحمن چنین راه دهند. (تذکرة الاولیای عطار). بکشتی دربودم و مرا کشتی بان نمی شناخت . جامه ای خلق داشتم و مویی دراز و بر حالی بودم که از آن اهل کشتی جمله غافل بودند. (تذکرة الاولیای عطار).
بل قضا حق است و جهد بنده ٔ حق
هین مباش اعور چو ابلیس خلق .

مولوی .


بازگرد از کفر سوی دین حق
ورنه در نار ابد مانی خلق .

مولوی .


درد باغت گر خلق پوشید مرد
خواجگی خواجه را آن کم نکرد.

مولوی .


- خلق کردن ؛ خوار کردن :
خویشتن را خلق مکن بر خلق
برد نو بهتر از کهن دیباست .

مسعودسعد.


و اکنون سبب تهمت یکدیگر... دیگر چنین خویش را خوار و خلق کرده اند. (جهانگشای جوینی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خلق بخشی . [ خ َ ب َ ] (حامص مرکب ) بخشش خلق . عفو خلق . گذشت از خلق : لقمه بخشی آید از هر کس بکس خلق بخشی کار یزدانست و بس .مولوی .
خلق پسند. [ خ َ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ). مورد پسند خلق . مورد علاقه ٔ مردم .
خلق آباد. [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در سیزده هزارگزی شمال مشهد. این دهکده در جلگه واقع با آب ...
خلق گونه . [ خ َ ل َ ن َ / ن ِ ](ص مرکب ) شبیه به کهنه . کهنه شده : چنانکه بنده شنود آن شغل خلق گونه شده است . (تاریخ بیهقی ).
خلق سوزی . [ خ َ ] (حامص مرکب ) مردمان سوزی . مردم سوزی : میرست بباغ دلفروزی میکرد بغمزه خلق سوزی .نظامی .
خلق شکار. [ خ َ ش ِ ] (ص مرکب ) شکارکننده ٔ مردم . بدام اندازنده ٔ مردم : بازِ جهان تیزپرّو خلق شکار است بازِ جهان را بجز شکار چه کار است ؟ناصرخس...
خلق تنگی . [ خ ُ ت َ ] (حامص مرکب ) عصبانیت . غضبناکی . (یادداشت بخط مؤلف ).
خلق آزار. [ خ َ ] (نف مرکب ) مردم آزار. (ناظم الاطباء) : پسندیده ست بخشایش ولیکن منه بر ریش خلق آزار مرهم .سعدی (گلستان ).
خلق خوش . [ خ ُ ق ِ خوَ / خ ُ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) خوی خوب . خوی خوش . (یادداشت بخط مؤلف ).
نازک خلق . [ زُ خ ُ ] (ص مرکب ) نرم خوی . متواضع. (ناظم الاطباء). نازک طبع. نازک خو. (آنندراج ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.