اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خله

نویسه گردانی: ḴLH
خله . [ خ ُل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) خلم . مخاط بینی . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) :
چو آید زو برون حمدان بدان ماند سرسرخش
که از بینی سقلابی برون آید همی خله .

عسجدی (از انجمن آرای ناصری ).


- خله ٔ چشم ؛ رطوبت غلیظی که در کنجهای چشم جمع شود. (ناظم الاطباء).
- || رطوبت غلیظی که بسبب آن مژگانها بهم می چسبند. (ناظم الاطباء).
|| چیزی را گویند که شده باشد. (فرهنگ اسدی نخجوانی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
خلة. [ خ َل ْ ل َ ] (ع اِ) شتربچه ٔ بسال دوم درآمده (مذکر و مؤنث در آن یکسان است ). || سوراخ خرد. || سوراخ . (منتهی الارب ) (از لسان الع...
خلة. [ خ ِل ْ ل َ ] (ع اِ) نیام شمشیر پوست پوشانیده . || هر بطانه ای که نیام شمشیر را پوشاند. || روده ای که بر پشت سرهای کمان برگشته با...
خلة. [ خ ُل ْ ل َ ] (ع اِ) درختی خاردار. || رستنگاه عرفج و جای انبوهی آن . || علف شیرین . یقال : الخلة خبزالابل و الخمص فاکهتها. || هر ز...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.