اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خم کردن

نویسه گردانی: ḴM KRDN
خم کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوتا کردن . دولا کردن . منحنی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) :
دل تو از اینکار بی غم کنم
همان پشت بدخواه تو خم کنم .

فردوسی .


پشت این مشت مقلد خم که کردی در نماز
در بهشت ار نه امید قلیه و حلواستی .

ناصرخسرو.


واجب است آنکه پیش میرود و در زیر پشت را خم کند و بالا راست . (گلستان ).
- بر ابرو خم نکردن ؛ اظهار ماندگی و رنج ننمودن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
گردن خم کردن . [ گ َ دَ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از گردن انداختن . (آنندراج ). تواضع کردن . فروتنی : میتراود می گلگون ز رگ و ریشه ٔ ماپی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.