اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خم گرفتن

نویسه گردانی: ḴM GRFTN
خم گرفتن . [ خ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خمیدن . دوتا شدن . منحنی شدن . کج شدن . دولا شدن . (یادداشت بخط مؤلف ):
نتوانم این دلیری منحنی کردن
زیرا که خم بگیرد بالایم .

ابوالعباس .


بدانگه که خم گیردت یال و پشت
بجز باد چیزی نداری به مشت .

فردوسی .


کمان گوشه ٔ ابرویش خم گرفت
ز تندیش گوینده رادم گرفت .

نظامی .


اول و آخر هر ماه از آن گیرد خم .

نظامی .


- خم گرفتن پشت ؛ دوتا شدن . دولا شدن پشت . کنایه از پیری .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
پس خم گرفتن . [ پ َ خ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پس سر کردن . روگردانیدن . (از مصطلحات از غیاث اللغات ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.