اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خنبک زدن

نویسه گردانی: ḴNBK ZDN
خنبک زدن . [ خُم ْ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) دست زدن و اظهار فرح و سرور و مستی کردن و تنبک زدن . (ناظم الاطباء) :
خنبک زند چو بوزنه چنبگ زند چو خرس .

خاقانی .


در تماشای دل بدگوهران
میزدی خنبک بر آن کوه گران .

مولوی .


گوید او محبوس خنب است این تنم
چون من اندر بزم خنبک می زنم .

مولوی .


|| مسخره کردن . تمسخر کردن :
پر ز سرتا پای زشتی و گناه
تسخر و خنبک زدن بر اهل راه .

مولوی .


چون ملائک مانع آن می شدند
بر ملائک خفیه خنبک می زدند.

مولوی .


|| دمبک زدن . تنبک زدن . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.