اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خنجک

نویسه گردانی: ḴNJK
خنجک . [ خ َ ج َ ] (اِ)خار خسک . (ناظم الاطباء). خاری باشد که بتازی آن را شیخ خوانند. (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ) :
نباشد بس عجب از بختم ار عود
شود در دست من مانند خنجک .

ابوالمؤید بلخی .


چرا این مردم دانا و زیرک سار و فرزانه
به تیمار و عذاب اندر ابا دولت به پیکار است
اگر گل کارد او صدبرگ ابا زیتون ز بخت او
بر آن زیتون و آن گلبن بحاصل خنجک و خار است .

خسروی .


ببستان بعد ازین برعکس بهمن
گل سوری برون آید ز خنجک .

هندوشاه .


|| سیاه دانه . || یکنوع غله ای است . (ناظم الاطباء) (التفهیم ) : و قوت ایشان دانه ٔ خنجک است . (قصص الانبیاء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
خنجک . [ خ ِ ج َ ] (اِ) درمنه . (ناظم الاطباء).
خنجک . [ خ ُ ج َ ] (اِ) بنه . حبةالخضراء. (ناظم الاطباء). درختی است کژ بر کوه روید. بتازی حبةالخضراش گویند. بوکلک . چتلانغوش . (یادداشت بخط مؤ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.