اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خندان خندان

نویسه گردانی: ḴNDʼN ḴNDʼN
خندان خندان . [ خ َ خ َ ] (ق مرکب ) در حال خنده . (ناظم الاطباء) :
آن خداوند من آن فخر خداوندان
دو لبش در گه گفتن خندان خندان .

منوچهری .


خندان خندان شراب خوردند بهم
گریان گریان کباب کردند مرا.

منوچهری .


|| آرام آرام . نرمک نرمک .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خرم وخندان . [ خ ُرْ رَ م ُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) شاد و خوش . سرحال . سرکیف . (یادداشت بخط مؤلف ).
خوش و خندان . [ خوَش ْ / خُش ْ ش ُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) خوشحال . شاد. شادمان . مسرور : یک روز سبک خیزد شاد و خوش و خندان پیش آید و بردا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.