اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خنک

نویسه گردانی: ḴNK
خنک . [ خ ُ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان و بخش خفر شهرستان جهرم ، آب آن از چشمه ومحصول آن غلات و برنج و بادام و انگور و انجیر است . شغل اهالی زراعت و باغداری و از صنایع دستی گلیم بافی و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خنک . [ خ ُ ن ُ ] (صوت ) خوشا. خوشا بحال . طوبی . نیک و خرم باد. (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ) : خنک آن کسی را کز او رشک بردکسی کو به ...
خنک آب .[ خ ُ ن ُ ] (اِخ ) قریتی است دوفرسنگی مشرقی شهر داراب و در سال 1300 هَ . ق . محمدرضاخان قوام الملک آن رااحداث نموده است . (فارسنامه...
خنک دل . [ خ ُ ن ُ دِ ] (ص مرکب ) راحت دل . خوش . خوشدل : هر که از آن ناردانه خورد خنک دل گشت و چو گلنار کرد گونه ٔ رخسار.سوزنی .
خنک کن . [ خ ُ ن ُ ک ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) دستگاهی که در ماشین های حرارتی قرار می گیرد تا بر اثر آن ماشین زیاد گرم نشود.
خنک هوا. [ خ ُ ن ُ هََ ] (ص مرکب ) صحت بخش و گوارا. || تر و تازه . (ناظم الاطباء).
شیر خنک . [ رِ خ ُ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شیره ٔ خنک . داروهای چند که حرارت بنشاند با هم ، چون تخم خرفه و تخم خیار و مانند آن . شیره ای ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
هوا خنک. [هَ خُ نَ]. (ص. ترکیبی). آنچه با هوا خنک می شود. خنک شدن با هوا. مثال: موتورهای (موتوسیکلت، خودور و حتی وسائل حما و نقل و کامیون های سنگین دی...
خنک جان . [ خ ُ ن ُ ] (ص مرکب ) مرد بی عشق . || کسی که انتقام از کسی کشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || پاکدامن . (ناظم الاطباء).
باد خنک . [ دِ خ ُ ن ُ / ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تغییری که در اواخر ماه تابستان در هوا پیدا آید و سورت گرمابشکند، گویند باد خنک زده است ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.