اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خواب آمدن

نویسه گردانی: ḴWAB ʼAMDN
خواب آمدن . [ خوا / خا م َ دَ ] (مص مرکب ) خواب گرفتن کسی را :
از اندیشه آن شب نیامدش خواب
از اسفندیارش گرفته شتاب .

فردوسی .


تا نپنداری که بعد از چشم خواب آلود تو
تا برفتی خوابم اندر چشم بیدار آمده ست .

سعدی .


پری پیکر بتی کز سحر چشمش
نیامد خواب در چشمان من دوش .

سعدی .


- به خواب کسی آمدن ؛ برؤیای کسی آمدن .دیده شدن در رؤیا و خواب کسی : شب بعد از وفاتش پدرم بخوابم آمد. (یادداشت بخط مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.