اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خواب بردن

نویسه گردانی: ḴWAB BRDN
خواب بردن . [ خوا / خا ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بخواب رفتن . درربودن خواب کسی را :
سختم عجب آید که چگونه بردش خواب
آن را که بکاخ اندر یک شیشه شراب است .

منوچهری .


ترا در بزم شاهان خوش برد خواب
ز بنگاه غریبان روی برتاب .

نظامی .


ظالمی را خفته دیدم نیمروز
گفتم این فتنه ست خوابش برده به .

سعدی (گلستان ).


از تشویش دزدان خوابش نبردی . (گلستان ).
نه گریان و درمانده بودی و خرد
که شبها ز دست تو خوابم نبرد.

سعدی (بوستان ).


شب از درد بیچاره خوابش نبرد
بخیل اندرش دختری بود خرد.

سعدی (بوستان ).


- امثال :
اگر دنیا راآب ببرد او را خواب برده است ؛ این مثل را برای افراد بی اعتناء به امور زنند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.