خواب پریشان . [ خوا
/ خا ب ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب موحش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رؤیای هولناک . (از ناظم الاطباء)
: به بیداری خیال زلف خوبان می کندشب را
ز بس پیوسته بیند چشم من خواب پریشان را.
غنی (از آنندراج ).
|| خوابی که با بیداری و بی آرامی آمیخته است . (غیاث اللغات ). تململ . (آنندراج )
: عمر آسایش دنیا مژه بر هم زدن است
دل بیدار به این خواب پریشان مغشوش .
صائب (از آنندراج ).
گر نباشد مرد بی سامان به تمکین بهتر است
هر قدر خواب پریشان هست سنگین بهتر است .
صائب (از آنندراج ).