اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خواب دیدن

نویسه گردانی: ḴWAB DYDN
خواب دیدن . [خوا / خا دی دَ ] (مص مرکب ) حلم . (دهار). دیدن رؤیا در حالت نوم . رؤیا. (یادداشت مؤلف ) :
چنین گفت آنگاه با پهلوان
که خوابی بدیدم به روشن روان .

فردوسی .


هرکه چرد چمد و هرکه خسبد خواب بیند. (یادداشت مؤلف ). || بالغ شدن . بسن بلوغ رسیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). احتلام . محتلم شدن . (یادداشت مؤلف ) : پس آن مسلمانان بیشتر خواب دیدند و غسل بر ایشان واجب شد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). || فکری را در سر برای امری پختن . (یادداشت مؤلف ) :
که خویشان ارجاسب و افراسیاب
جز از مرزایران نبیند بخواب .

فردوسی .


و گفت کار بسازید که بخواهیم رفت ودر خراسان نخواهد بود شراب خوردن تا خصمان خواب نبینند. (تاریخ بیهقی ). و اگر کسی خواب بیند و فرصتی جوید آن دیدن و آن فرصت چندان است که بر تخت پدر نشینم . (تاریخ بیهقی ). گفت : مر ترا خوابی دیده ام . گفت : خیر باد. (گلستان سعدی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.