اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خواب زدن

نویسه گردانی: ḴWAB ZDN
خواب زدن . [ خوا / خا زَ دَ ] (مص مرکب ) خواب آلوده بودن . خوابناک بودن . || خوابیدن . خفتن . خواب کردن :
تا بدارالامن صلح کل رسیدم کبک مست
خواب راحت میزند در چنگل شهباز من .

صائب (از آنندراج ).


خواب از آسایش عهد تو غالب شد چنان
پای در رفتار هم چون دیده خوابی میزند.

حسین ثنائی (از آنندراج ).


آفت کم است میوه ٔ شاخ بلند را
منصور خواب خوش به سر دار میزند.

واله (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.