اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خواب کردن

نویسه گردانی: ḴWAB KRDN
خواب کردن . [ خوا / خا ک َ دَ ] (مص مرکب ) خفتن . خسبیدن . خوابیدن . بخواب رفتن . خواب رفتن . (یادداشت مؤلف ) (از ناظم الاطباء) :
بیا بصلح من امروز و در کنار من امشب
که دیده خواب نکرده ست از انتظار تو دوشم .

سعدی (طیبات ).


امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم
خواب در روضه ٔ رضوان نکند اهل نعیم .

سعدی (طیبات ).


محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان
تو خواب میکن بر شتر تا بانگ می دارد جرس .

سعدی (طیبات ).


|| خوابانیدن . بچاره کسی را خوابانیدن . (از یادداشتهای مؤلف ) :
لالایی گویم و خوابت کنم من .

؟


|| بخواب مصنوعی بردن . هیپنوتیزه کردن . مانیتیسم کردن . (یادداشت مؤلف ) :
بحیرتم ز که اسرار مانیتیسم آموخت
فقیه شهر که بیدار را بخواب کند.

ایرج میرزا.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
خواب بند کردن . [ خوا / خا ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخواب مصنوعی کسی را خوابانیدن . هیپنوتیزم ۞ . این عمل قرنها پیش از مسمر ۞ در ایران نزد ...
خواب گم کردن . [ خوا / خا گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خواب نبردن . خواب از دست دادن . بیخوابی کشیدن : زلف او درشد بتاب و چشم من درشد به آب چش...
چند مژه خواب کردن . [ چ َ م ُ ژَ / ژِ خوا / خا ک َ دَ ] (مص مرکب ) بعد از رنج ِ بیخوابی کشیدن قدری خوابیدن . (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.