اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خواب گرفتن

نویسه گردانی: ḴWAB GRFTN
خواب گرفتن . [ خوا / خا گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خواب بردن . خواب آمدن . (از آنندراج ) :
بدان زنده که او هرگز نمیرد
به بیداری که خواب او را نگیرد.

نظامی .


آنکه قرارش نگرفتی و خواب
تا گل و نسرین بفشاندی نخست .

سعدی (گلستان ).


اسیر بند شکم را دو شب نگیرد خواب
شبی ز معده ٔ سنگی شبی زدلتنگی .

سعدی (گلستان ).


چشم مرا تا بخواب دید جمالش
خواب نمی گیرد از خیال محمد.

سعدی .


کدام ساعت سنگین دو چشم بخت مرا
درین زمانه ٔ پرانقلاب خواب گرفت .

صائب (از آنندراج ).


چون چشم اختران همه شب دیدگی غنود
زلفین دوست خواب پریشان من گرفت .

علی خراسانی (از آنندراج ).


|| مانع خواب کسی شدن . عملی که در زندان کنند تا شخص از بی خوابی عاجز آید و اقرار کند. مزاحم خواب کسی شدن مر اعتراف را. (یادداشت مؤ لف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
شب خواب گرفتن . [ ش َ خوا / خا گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بیتوته کردن مردی با روسپی در شب . (فرهنگ فارسی معین ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.