اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خواس

نویسه گردانی: ḴWAS
خواس . [ خوا / خا ] (اِ) خواستگار. طلبکار. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) مخفف خواست و بمعنی طلب و استدعاست چنانکه گویند: فلان زن خواس و بهمان فرزند خواس . || اراده ، چون : اینکه گویند تا خواس خدا چه باشد. (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
امکان خاص . [ اِ ن ِ خاص ص ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت است از سلب ضرورت از دو طرف (وجود و عدم ) مانند نویسنده بودن انسان که نویسندگی ...
تأکید خاص . [ ت َءْ دِ خاص ص ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به مفعول مطلق و نوع سوم تأکید و کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 71 ش...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خاص پورتانده . [ دَ ] (اِخ ) نام یکی از نواحی هند است که برسم اقطاع در زمان سلطان ابراهیم لودی به حسن نام دادند رجوع به تاریخ شاهی ...
خاص مرادپاشا. [ م ُ ] (اِخ ) یکی از رجال دوره ٔ سلطان محمد ثانی است که بیگلربیگی روم ایلی داشت . گویند او از نژاد پالیولوکلرک قیصر روم بوده ...
ابراهیم خواص . [ اِ م ِ خ َوْ وا ] (اِخ ) ابواسحاق بغدادی . اصلاً ایرانی و پدرش از مردم آمل بوده و چون تولد و پرورش ابراهیم در بغداد بود به ...
خاص گردانیدن . [ خاص ص گ َ دَ ] (مص مرکب ) خاص کردن . تخصیص دادن . مخصوص نمودن . اختصاص دادن . || مقرب خود کردن . ندیم خاص خود کردن . محرم...
دشتستان خاص . [ دَ ت ِ ن ِ ] (اِخ ) از بلوکات دشتستان در مغرب بوشهر. طول آن از مغرب به مشرق 222 و عرض 108 کیلومتر است . آب و هوای آن در ت...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.