اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خواص

نویسه گردانی: ḴWAṢ
خواص . [ خ َ واص ص ] (ع اِ) مردمان خاص .ضد عوام . (ناظم الاطباء). ج ِ خاصّه . نزدیکان . مقربان : احمد و شکر خادم تنی چند از خواص و طبیب و حاکم لشکر را بخواندند و گفتند... (تاریخ بیهقی ).و خواص قوم او را نزدیک وی آوردند تا با وی سخن گویند مگر وی جواب دهد. (تاریخ بیهقی ). چون دیدند که سلیمان [ بن عبدالملک ] را طبع خوش گشت و بساط انبساط گسترانید یکی از جمله ٔ خواص پرسید و گفت ملک این برمک را... (تاریخ بخارای نرشخی ). تا چنانکه خواص مردمان برای شناختن تجارب بدان مایل باشند عوام به سبب هزل هم بخوانند. (کلیله و دمنه ). و رسیدن آن بخواص و عوام ... ظاهر دارد. (کلیله و دمنه ). ... نمودار سیاست خواص و عوام ساخت . (کلیله و دمنه ). و دلهای خواص و عوام ... بر طاعت و عبودیت بیارمید. (کلیله و دمنه ).
بمطلع خرد و مقطع نفس که در او
خلاص جان خواص است از این خراس خراب .

خاقانی .


سلطان با خواص غلامان خویش حمله کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). خبر بسلطان رسید با جمعی از خواص ممالیک خویش برنشست و بمدد جمع شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). احمد خوارزمی از جمله ٔ خواص حضرت نوح بن منصور سامانی بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). لاجرم کافّه ٔ انام از خواص و عوام ... (گلستان ).
خاطر عام برده ای خون خواص خورده ای
ما همه صید کرده ای خود ز کمند جسته ای .

سعدی (طیبات ).


|| وزرای مملکت . || دوست محرم . رفیق محرم . || مصاحب و خدمتکار محرم . پرستاران . خدمتکاران ممتاز. ۞ (ناظم الاطباء) :
آب دارت ابر نیسان و خواصت آفتاب .

عرفی (از آنندراج ).


|| خاصیت ها. منفعتها. فوائد. صفتها، چون : خواص فلان گیاه در طب . (یادداشت بخط مؤلف ).
- علم الخواص ؛ علمی است که در آن بحث از خواص مترتبه بر قراآت اسماء الهی و کتب الهی و قراآت ادعیه میشود چه بر این اسماء و دعوات ،خواص مناسب با آنها مترتب است . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به کشف الظنون شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
خاص و عام . [ خاص ْ ص ُ عام م ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) همه . همه ٔ افراد. بزرگ و کوچک . مقرب و غیر مقرب . محرم و غیر محرم . افراد عادی و غیر عا...
خاص یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) رجوع به یونس پاشا شود.
خاص گشتن . [ خاص ص گ َ ت َ ] (مص مرکب ) محرم شدن . ندیم خاص شدن . مقرب شدن : ثریا بر ندیمی خاص گشته عطارد بر افق رقاص گشته .نظامی .
خاص پوره .[ رَ / رِ ] (اِ) اطاق خدمتکاران . (ناظم الاطباء).
خاص کردن . [ خاص ص ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخصوص کردن ، اختصاص دادن . اغتزاز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : این پسر تاش را از خاصگان خود کرد....
خاص زمین . [ زَ ] (اِ مرکب ) ملک بدون اجاره و بدون مالیات . (ناظم الاطباء).
خاص تعلق . [ خاص ص ت َ ع َل ْ ل ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) اراضی مخصوص به حکومت که از اشخاص مرده ٔ بی وارث ضبط شده است . (ناظم الاطباء).
نایب خاص . [ ی ِ ب ِ خاص ص / ی ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) به اعتقاد شیعه ٔ امامیه ٔ اثناعشریه ، آنکه از جانب امام عصر برای تمشیت امور مسل...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آن دو این است: اِسوام (سنسکریت: سْوامَن)
فاعل خاص . [ ع ِ ل ِ خاص ص ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فاعلی است که منشاء صدور فعل واحد بر وتیره ٔ واحد باشد. در مقابل فاعل عام که منشاء صدور...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.