خوالی
نویسه گردانی:
ḴWALY
خوالی . [ خوا / خا ] (ص ) زیبا. مهنا. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ). || (اِ) طعام . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || رودخانه ٔ آب راهم گفته اند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ). || مطبخی . (برهان قاطع). آشپز.
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
خوالی . [ خ َ ] (ص ) خوالی [ خوا / خا ] . رجوع به خوالی [ خوا / خا ] شود. || (اِ) خوالی [ خوا / خا ] . رجوع به خوالی [ خوا / خا ] شود.
خالی . (ع ص ) تهی . مقابل پر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 385) (فرهنگ نظام ). پرداخته . خِلْوْ. (منتهی الارب ) (دهار). خَلّی . ...
خالی . (اِ) گلیم بزرگ و منقش و پرزدار که در این زمان قالی گویند. || دایی و خالو. || پوشاک . جامه . لباس . || کمان اَبرو. || لواو علم ...
خالی . (ع ق ) تنها: امیر بر خضرا رفت و خواجه بطارم دیوان بنشست خالی ۞ و استادم را بخواند. (تاریخ بیهقی ). امیر برخاست و فرود سرای رفت و...
خالی . (اِخ ) حسن بیک . وی از شعرای دربار جهانگیر پادشاه هندوستان بوده است . وفاتش بسال 1021 هَ . ق . اتفاق افتاد و این بیت او راست :عشق خو...
خالی ٔ. [ ل ِءْ ] (ع ص ) شتری که فروخوابد بی علتی یاحرونی کند و نگذارد جا را. یقال : ناقة خالی ٔ. ۞ (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
خط و خالی . [ خ َطْ طُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ، ص نسبی مرکب ) خطمه خالی . (در زبان عوام ) دارای اشکال از خط و خال . منقش به خطوط و خالها. مخط...
خال خالی . (ص نسبی ) صاحب خالها.
دست خالی . [ دَ ] (ص مرکب ) تهی دست . دست تهی . صفرالید.- دست خالی (به اضافه ) ؛بی بضاعت و مایه . و رجوع به دست تهی شود.- دست خالی برگردان...
خطمه خالی . [خ َ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) با خط و خالها. تلفظ عامیانه ٔ خط و خالی . رجوع به خطمخالی در این لغت نامه شود.