اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خواهان

نویسه گردانی: ḴWAHAN
خواهان . [ خوا / خا ] (نف ) طالب . شائق . مشتاق . آرزومند. (ناظم الاطباء). خواهنده . (آنندراج ). دوستدار. عاشق . (یادداشت بخط مؤلف ) :
رزبان شد بسوی رز بسحرگاهان
کو دلش بود همیشه سوی رز خواهان .

منوچهری .


امیرالمؤمنین جویای این است و خواهان است . (تاریخ بیهقی ). در حالتی که خواهان است چیزی را نزد اوست از ثواب . (تاریخ بیهقی ). شتاب کن در ارسال جواب این نبشته بسوی امیرالمؤمنین به آنکه اختیار کنی آنچه از اودر آن است چرا که مشتاقست و خواهان . (تاریخ بیهقی ).چه گفته اند هرکه را زبان خوشتر خواهان بیشتر. (قابوسنامه ). بهشت ما ترا جویانست و مقصد ما تو را خواهانست . (قصص الانبیاء). او را بمن فرستید اگر خواهان آن هست و اگر نیست . (تاریخ قم ). دنع؛ خواهان طعام و گرسنه گردیدن . (منتهی الارب ).
- خواهان چیزی شدن ؛ طالب چیزی شدن . علاقه مند بچیزی شدن :
بدیدار وی در سپاهان شدم
به مهرش طلبکار و خواهان شدم .

سعدی .


- امثال :
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد ، نظیر: برای کسی بمیر که برایت تب کند.
|| (ق ) در حال خواستن . (یادداشت بخط مؤلف ). || (اِ) ج ِ خواه بمعنی طالب . || مدعی در اصطلاح دادگستری . (از لغات فرهنگستان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.