اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خودفروشی

نویسه گردانی: ḴWDFRWŠY
خودفروشی . [ خوَدْ / خُدْ ف ُ ] (حامص مرکب ) خودنمایی . کبرنمایی . خودستایی . لاف زنندگی درباره ٔ خود :
رها کن جنس هستی را بترک خودفروشی کن .

سلمان ساوجی .


این جا تن ضعیف و دل خسته می خرند
بازار خودفروشی از آنسوی دیگر است .

حافظ.


بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش .

حافظ.


بغیر از زیان نیست در خودفروشی
اگر سود خواهی ببند این دکان را.

صائب .


|| فحشا، چه در آن فاحشه خود را بمعرض فروش دیگران می گذارد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
خودفروشی کردن . [خوَدْ / خُدْ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تکبر کردن . بخودلاف زدن .درباره ٔ خود سخنان مدح آمیز گفتن . || فاحشگی کردن . خود را برای ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.