خور
نویسه گردانی:
ḴWR
خور. (اِخ ) دهی است جزء دهستان فشندبخش کرج شهرستان تهران ، واقع در 38هزارگزی شمال باختری کرج و 7هزارگزی شمال راه شوسه ٔ کرج به قزوین . این دهکده در دامنه ٔ کوه قرار دارد با آب و هوای سردسیری و 1490 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و بنشن و صیفی و انگور و زردآلو و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباسبافی و گیوه چینی و محصول آن لبنیات و عسل است . راه آن از کنار کاروانسرای خور در کنار شوسه قرار دارد و ماشین رو است . و نیز بدانجا معدن زغال سنگی است که استخراج میشود و امامزاده ای هم بنام امامزاده سلیمان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
واژه های همانند
۱۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
لوطی خور کردن . [ خوَرْ / خُرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در معرض چپاول و غارت نهادن . بتاراج بردن .
خلیج یا کنداب بخشی از دریا است که در خشکی پیش رفته باشد؛ یا به سخنی دیگر به پیشروی آب در خشکی، کنداب گویند. در فارسی «شاخاب»، «شاخابه» و «شاخاوه» هم گ...