اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خوشاب

نویسه گردانی: ḴWŠAB
خوشاب . [ خوَ / خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لوی بخش قروه ٔ شهرستان سنندج . این ده در جنوب خاوری گل تپه و خاور شوسه ٔ همدان به بیجار واقع است . کوهستانی و سرد با 200 تن سکنه . آب آن از قنات و رودخانه ٔ قره آغاج و محصول عمده ٔ آن غلات . در تابستان می توان اتومبیل به آنجا برد و در دو محل بفاصله ٔیک کیلومتر بنام خوشاب بالا و پائین واقع شده و سکنه ٔ آن 500 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خوش آب . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگان بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان ، واقع در جنوب باختری میرجاوه با 102 تن سکنه . (از فر...
خوش آب .[ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عیسوند بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع در جنوب باختری برازجان کنار راه شوسه ٔ بوشهر به ش...
خوش آب . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فراشبند بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در شمال باختری فیروزآباد و کنار راه عمومی فرا...
خوش آب ورنگ . [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُ رَ ] (ص مرکب ) با رخسار سرخ و سفید و شاداب . آنکه رنگ پوست بدن مناسبی دارد. کنایه از زیبا و ملیح است . (یا...
باب خوش آب . [ ب ِ خُش ْ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان در 28 هزارگزی شمال خاوری زرند و 2 هزارگزی جنوب را...
خوش آب وهوا. [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُ هََ ] (ص مرکب ) معتدل . نه گرم ونه سرد. نزه . نزیر. (یادداشت مؤلف ). || کنایه از محلی که در آن عیش و وس...
خوش آب ورنگی . [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُ رَ ] (حامص مرکب ) حالت سرخ و سفیدی چهره . رنگ پوست بدن مناسب داشتگی .
خوش آب وهوائی . [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُ هََ ] (حامص مرکب ) اعتدال . نه گرمی و نه سردی . نزهت . (یادداشت مؤلف ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.