اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خوش شدن

نویسه گردانی: ḴWŠ ŠDN
خوش شدن . [ خوَش ْ / خُش ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خوب شدن و نکو شدن . || التیام یافتن . || به وجد درآمدن . خوشحال شدن . مسرور گشتن . اهتزاز :
مفلسان گر خوش شوند از زر قلب
لیک آن رسوا شود در دار ضرب .

مولوی .


|| به حال درآمدن . به حالت صوفیانه ای درآمدن که مقابل قبض است . به بسط درآمدن :
چون بنادانی خویش اقرار کرد
شیخ خوش شد قائم استغفار کرد.

عطار.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
خوش طبع شدن . [ خوَش ْ / خُش ْ طَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فکاهت . (یادداشت مؤلف ).
خوش منش شدن . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فکاهت . (ترجمان القرآن ) (یادداشت مؤلف ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.