خوش کنار. [ خوَش ْ
/ خُش ْ ک َ
/ ک ِ ](اِ مرکب ) محبوب . معشوق . (برهان قاطع)
: من غرق ملک و نعمت سرمست لطف و رحمت
اندر کنار بختم و آن خوش کنار با من .
مولوی (از انجمن آرای ناصری ).
|| (ص مرکب ) خوش نشست و برخاست .با کرشمه و ناز و طنازی در خفت و خیز
: مشک جعد و مشک خط و مشک ناف و مشک بوی
خوش سماع و خوش سرود و خوش کنار و خوش زبان .
منوچهری .