اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خوش منشی

نویسه گردانی: ḴWŠ MNŠY
خوش منشی . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) خوش طبعی . فکیهة. لاغ . فکاهت . مزاح . شوخی . بذله گویی . هزاله . مطایبه . نشاط. سرور. فرح . انبساط. (یادداشت مؤلف ) :
چون دل باده خوار گشت جهان
با کروژ و نشاط و خوش منشی .

خسروی .


پس خویشتن تسلیم کرد و آن ... هدف کرده و بخوش منشی شربت آن ضربت نوش کرد. (تاریخ بیهق ). || تسلیم در اصطلاح حکمت مدنی . (از نفایس الفنون ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
خوش منشی کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مطایبه کردن . شوخی کردن . سر بسر کسی گذاردن .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.