اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خوش نمک

نویسه گردانی: ḴWŠ NMK
خوش نمک . [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ م َ ] (ص مرکب ) ملیح . نمکین . کنایه از محبوب ومعشوق . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
از دیده جرعه دان کنم از رخ نمکستان
تا نوش جام و خوش نمک خوان کیستی .

خاقانی .


|| طعامی که نمک آن از قاعده بیرون نباشد. (ناظم الاطباء). آنچه کمی بشوری مائل است و شوری آن زننده و مکروه نیست . متمایل بشوری . (یادداشت مؤلف ) :
این بی نمکی فلک همی کرد
وان خوش نمک ۞ این جگر همی خورد.

نظامی .


همه ساق زنگی خورم در شراب
کز آن خوش نمکتر نیابم کباب .

نظامی .


نگردید از جهان بی نمک شوری مرا حاصل
مگر شور قیامت خوش نمک سازد کبابم را.

صائب (از آنندراج ).


|| مردم نمکین . (آنندراج ) :
اسیران رومی بپروردمی
همه زنگی خوش نمک خوردمی .

نظامی .


آتش مرغ سحر از باب زن
برجگر خوش نمکان آب زن .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
اشک خوش نمک . [ اَ ک ِ خوَش ْ / خُش ْ ن َ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک پرسوز که از درد آید. (هفت قلزم ). اشک شور که از درد فراق دوستان ز...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.