اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خوش نوا

نویسه گردانی: ḴWŠ NWʼ
خوش نوا. [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ] (ص مرکب ) خوش صوت . با صوت خوب . خوش صدا. خوش آواز :
همه برگ او یک یک اندر هوا
از آن پس چو مرغی بدی خوش نوا.

اسدی (گرشاسبنامه ).


در کنف فقر بین سوختگان خامنوش
بر شجر لا نگر مرغ دلان خوش نوا.

خاقانی .


شاهد دل ناشناست ورد زبان کژ مده
مطرب جان خوشنواست نغمه ٔ موزون بیار.

خاقانی .


بود بقالی و او را طوطیی
خوش نوا و سبز و گویا طوطیی .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.