خوف . [ خ َ ] (ع اِ) قتل . عمل کشتن کسی را. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس )
: و لنبلونکم بشی ٔ من الخوف
۞ و الجوع و نقص من الاموال و الانفس ... و بشر الصابرین . (قرآن
155/2). || کارزار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه
: فاذا جاء الخوف
۞ رأیتهم ینظرون الیک تدور اعینهم کالذی یغشی علیه من الموت فاذا ذهب الخوف سلقوکم بالسنة حداد اشحة علی الخیر. (قرآن
19/33). || ادیم سرخ بریده ای مانند دوالها. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || ترس . جبن . واهمه . (ناظم الاطباء). بیم . فَرَق . هراس . وحشت . خشیت . رعب . رهب . فَزَع . روع . اذیب . پروا. باک . سهم . مقابل امن . هول . (یادداشت بخط مؤلف )
: و اذا جأهم امر من الامن او الخوف اذاعوا به ولو ردوه الی الرسول و الی اولی الامرمنهم لعلمه الذین یستنبطونه . (قرآن
83/4). و ضرب اﷲ مثلا قریة کانت امنة مطمئنة یأتیها رزقها رغداً من کل مکان فکفرت بانعم اﷲفاذاقها اﷲ لباس الجوع و الخوف ... (قرآن
112/16).
جهان چاره سازی است بی ترس و باک
بجان بردن ماست بی خوف پاک .
اسدی .
بدو باید پیوست و هول و خطر و خوف ... او مشاهدت کرد. (کلیله و دمنه ).
هر کمالی را بود خوف زوالی در عقب
هست ملکت را کمالی خالی از خوف زوال .
وطواط.
از خوف لشکر قابوس به قومس توقف نتوانست کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). خوف و رعب عرصه ٔ سینه ٔ ایشان را فراگرفت . (ترجمه ٔتاریخ یمینی ).
|| مقابل امید. مقابل طمع. (یادداشت مؤلف )
: و لاتفسدوا فی الارض بعد اصلاحها و ادعوه خوفاً و طمعاً ان رحمةاﷲ قریب من المحسنین . (قرآن
56/7).
نه نومید باش و نه ایمن بخسب
که بهتر رهی راه خوف و رجاست .
ناصرخسرو.
جز بخشنودی و خشم ایزد و پیغمبرش
من ندارم از کسی در دل نه خوف و نه رجا.
ناصرخسرو.
محنت و بیم مرا جاه تو ایمن کندم
پس از اینگونه مرا جای درین خوف و رجاست .
ناصرخسرو.
بمیان قدر و جبرروند اهل خرد
ره دانا بمیانه ز ره خوف و رجاست .
مسعودسعد.
به دی ماه خوف آتش غم سپر کن
که اینجا ربیع رجائی نیابی .
خاقانی .
ای ز تو ما بی خبر ما بتمنای تو
بسکه بپیموده ایم عالم خوف و رجا.
خاقانی .
بر زخمهای جانم هم درد و هم دوائی
در نیمه راه عقلم هم خوف و هم رجائی .
خاقانی .
نه ادریس وارم بزندان خوفی
که در هشت باغ رجا می گریزم .
خاقانی .
تا که خوف ورجات می باید
هست با تو درین جریده نیاز.
عطار.
از در صلح آمده ای یا خلاف
با قدم خوف روم یا رجا.
سعدی .
|| (اصطلاح تصوف )خوف بنزد صوفیان ، ما تحذرمن المکروه فی المستأنف . (اصطلاحات صوفیه ). توقع حلول مکروه او فوات محبوب . (تعریفات جرجانی ). نزد ارباب سلوک شرم نمودن از گناهان و منهیات شرعیه و اندوهناک بودن از ارتکاب آن است . از حضرت پیغمبر صلی اﷲ علیه وآله روایت است که فرمود من از همه ٔ شما بیشتر از خدای تعالی بیم دارم . بحضرت داود وحی رسید که از من بیم دار بهمان نحو که موش از حیوان درنده بیم دارد و نیز در حدیث آمده که هر که از خدا بیم کرد همگی موجودات از او بترسند و هر کس ازغیر خدا ترسید خدای او را از تمامی موجودات بترسانید چنانکه در صحیفه ٔ نوزدهم از کتاب صحائف مذکور است .(از کشاف اصطلاحات الفنون ). در مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه آمده است . (ص
387 و
388) از جمله منازل و مقامات طریق آخرت یکی خوف است اعنی انزعاج قلب و انسلاخ او از طمأنینت امن بتوقع مکروهی ممکن الحصول و این مقام تالی مقام شکر از آن است که نظر شاکر در مقام شکر مقصور بود بر ملاحظه ٔ نعمت الهی که طمأنینت امن لازم آن است تا آنگاه که از مقام خوف بملاحظه ٔ امکان نزول نقمت و سخط نازله ای به دلش فروآید و او را از طمأنینت امن ازعاج کند و بتوقع سخط ممکن الحصول بمنزل خوف کشد و نظر جلال بینش با نظر جمال بین قرین گردد وبر ظاهر صلاح حال اعتماد نکند و پیوسته از نوازل قهرو غضب خائف بود... و بدانکه خوف از ایمان بغیب تولدکند و بر دو گونه باشد خوف عقوبت و خوف فکر اما خوف عقوبت ... || (مص ) ترسیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (از لسان العرب ). هراسیدن . شکوهیدن . شکهیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). منه : خاف الرجل خوفاً و خفیاً و مخافة و خفیة
: ان فی ذلک لایة لمن خاف عذاب الاخرة ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود. (قرآن
103/11)... من بعدهم ذلک لمن خاف مقامی و خاف وعید. (قرآن
14/14).|| غلبه کردن بر کسی بترس . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خافه الرجل خوفاً و خیفا و مخافة و خیفة. || بیقین دانستن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : و ان امراة خافت من بعلها نشوزاً او اعراضاًفلاجناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحاً... (قرآن
128/4). فمن خاف من موص جنفا اواثما فاصلح بینهم فلااثم علیه ان اﷲ غفور رحیم . (قرآن
182/2). || (ص ، اِ) ج ِ خائف . (منتهی الارب ).