خول . [ ] (اِ) پرنده ای است کوچکتر از گنجشک و آن بغایت بلندپرواز و تیزپرمی باشد و بعضی چکاوک را گفته اند. (برهان قاطع). صِفَّرِد. قبره . قنبره . (السامی فی الاسامی )
: خول طنبوره تو گویی زند ولاسکوی
از درختی بدرختی شود و گوید آه .
منوچهری .
-
امثال :
خولی بکفم به که کلنگی بهوا ، نظیر: یک گنجشک به دست به از صد گنجشک به درخت
۞ .
|| غلیواج . || دراج سفید. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).