اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خون آمدن

نویسه گردانی: ḴWN ʼAMDN
خون آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) جاری شدن خون از موضعی . بیرون آمدن خون از محلی . (یادداشت مؤلف ). خون برآمدن . (آنندراج ) :
ما را که جراحتست خون آید
درد تو چنم که فارغ از دردی .

سعدی .


چنان ناسور شد از عشق او داغم که چون میرم
ز داغ لاله های تربتم تا حشر خون آید.

وحشی جوشقانی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۸ ثانیه
خون از بینی آمدن . [ اَ م َ دَ ] (مص مرکب ) خون از بینی کسی روان شدن . رعاف . (یادداشت مؤلف ).- خون از بینی کسی نیامدن ؛ آزاری به کسی ...
خون به جوش آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) جوشیدن خون . خون جوش زدن . کنایه از سخت غضبناک شدن .
خون به دهان آمدن . [ ب ِ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تشنگی بسیار داشتن . بسیار تشنه بودن .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.