اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خون چکاندن

نویسه گردانی: ḴWN CKANDN
خون چکاندن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) خون قطره قطره روان ساختن . موجب چکیدن خون شدن . خون بچکیدن واداشتن :
زنهار که خون می چکد از گفته ٔ سعدی
هر که اینهمه نشتر بخورد خون بچکاند.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.