خون دیدن
نویسه گردانی:
ḴWN DYDN
خون دیدن . [ دی دَ ] (مص مرکب ) حایض شدن . رؤیت خون . قرء. بی نماز شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). || رؤیت خون کردن و از آن ترسیدن .
- امثال :
جهود خون دیده است ؛ برای رنجی اندک اضطراب و آه و ناله سخت میکند. از جراحتی خرد تألم بسیار می نماید. با دیدن خون مختصر بر تن خود بسیار ترسنده است .
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.