خون سیاوش . [ ن ِ وَ
/ وُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی که از برگهای وی عصیر سرخی می گیرند، مانند خون . (ناظم الاطباء). داروئی است سرخ رنگ گویند افراسیاب سیاوش را کشت در جایی که خون او بر زمین ریخته شد این گیاه در آن زمین روئید و بعضی بقم را گفته اند که بدان چیزها را رنگ کنند. (آنندراج ). || کنایه از شراب لعلی (آنندراج )
: ز جام خسروانی بی قصاصی
یکی خون سیاوشان فروریز.
خواجه عمیدلوبکی (از آنندراج ).
|| کنایه از روشنایی صبح . || کنایه از سرخی شفق . (آنندراج ).