اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خون شدن

نویسه گردانی: ḴWN ŠDN
خون شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بدل بخون شدن . تبدیل مواد غذائی بر اثر گوارش . (یادداشت مؤلف ). || جنگ شدن . (آنندراج ). جنگ راه افتادن .
- بر سر چیزی خون شدن ؛ برای چیزی جنگ بر پا شدن :
چون خرامان در چمن آن سرو موزون میشود
بر سر گلهای بستان عاقبت خون میشود.

محمدباقرمذهب شیرازی (از آنندراج ).


رفت از ستم چشم تورم کردن دلها
خون میشود اکنون بسر تیغ نگاهش .

فیاض لاهیجی (از آنندراج ).


|| ناراحت شدن . بتعب افتادن . چون خون شدن از رنج . (یادداشت مؤلف ).
- خون شدن جگر ؛ کنایه از بی طاقت شدن واز غم و اندوه به امان آمدن :
ور بگویم زین بیان افزون شود
خود جگر چِبْوَد که رگها خون شود.

مولوی .


گر او تکیه بر طاعت خویش کرد
ور این را جگر خون شد از سوز و درد.

سعدی (بوستان ).


- خون شدن دیده ؛ بسیار گریان شدن از غم و اندوه و رنج و تعب :
دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند
آنهم برای آنکه کنم جان فشان دوست .

سعدی .


- دل خون شدن ؛ ناراحت شدن . بتعب افتادن :
ورنه خود اشفقن منها چون بدی
گرنه از بیمش دل که خون شدی .

مولوی .


دلش خون شد و راز در دل بماند
ولی پایش از گریه در گل بماند.

سعدی (بوستان ).


باری بگذر که در فراقت
خون شددل ریش از اشتیاقت .

سعدی (ترجیعات ).


دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد
نه کشی بتیغ هجرش نه بوصل میرسانی .

سعدی (طیبات ).


دلهای دوستان تو خون میشود ز خوف
باز از کمال لطف تو دل میدهد رجا.

سعدی .


- || هلاک شدن . (ناظم الاطباء) :
دل در طلبت خون شد و جان در هوست سوخت
با اینهمه سعدی خجل از ننگ بضاعت .

سعدی .


- || بی صبر شدن . (ناظم الاطباء).
هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود
تا منتهای کار من از عشق چون شود.

سعدی (خواتیم ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
دل خون شدن . [ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت آزرده خاطر شدن . سخت رنجیدن . سخت اندوهناک گشتن .
خون بینی شدن . [ خوم ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب )از بینی خون برون دویدن . رعاف . (از مهذب الاسماء) (از زمخشری ) (از السامی فی الاسامی ) (از بحر الجواه...
جان خون شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خون شدن دل . کنایه از شدت اضطراب . بی قرار شدن . بی تاب شدن .
خون آلوده شدن . [ دَ /دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آغشته شدن بخون . خونین شدن .
خون باطل شدن . [ طِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از بین رفتن خون کسی . هدر رفتن خون کسی . بدون قصاص ماندن کشته .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.