اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خویش

نویسه گردانی: ḴWYŠ
خویش . [ خوی / خی ] (اِ) قلبه و آن چوبی است که گاوآهن را بدان محکم سازند و زمین را شیار کنند و بعضی گاوآهن را گفته . (از برهان قاطع). خیش . (از برهان قاطع). رجوع به خیش شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خویش را ساختن . [ خوی / خی ت َ ] (مص مرکب ) خودآرایی کردن . (آنندراج ). خود را آراستن . تزیین کردن خود : این زمان با من نمی سازد و گرنه پیش...
سر خویش گرفتن . [ س َ رِ خوی / خیش ْ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از بدر رفتن . (رشیدی ). کنایه از بدر رفتن و راه خانه گرفتن . (آنندراج ). سَ...
خویش را گم کردن . [ خوی / خی گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مغرور بودن . متکبر بودن . رتبت و حالت خود نشناختن . (آنندراج ). پا از حدخود بیرون گذاردن ...
جای خویش واکردن . [ ی ِ خوی / خی ک َ دَ ] (مص مرکب ) جای برای خویشتن پیدا کردن . جای خود را یافتن . در تداول بمعنی برای خود موقعیتی بدست ...
خط بسر خویش دادن . [ خ َ ب ِ س َ رِ خوی / خی دَ ] (مص مرکب ) کنایه از حجت به قتل خویش دادن . (آنندراج ) : از بحر گفت بخامه نمها دادندجانی ...
خویش را گرد گرفتن . [ خوی / خی گ ِگ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خود را جمع کردن : قطره ٔ آبی که درخواهد شد از ابر بلندگرد گیرد خویش را و پس به دری...
شخصا قضاوت کردن. و بباید دانست که قضا پادشاه را می باید کردن به تن خویش. (سیاستنامه، فصل ششم)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.