اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خویشتن خویش

نویسه گردانی: ḴWYŠTN ḴWYŠ
خویشتن خویش . [ خوی / خی ت َ ن ِ خوی / خی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نفس خود :
با خردومند بیوفا بود این بخت
خویشتن خویش را بکوش تو یک لخت .

رودکی .


بر خرد خویش بر ستم نتوان کرد
خویشتن خویش را دژم نتوان کرد.

عنصری .


ورچه گرانسنگی با بی خرد
خویشتن خویش سبکبار کن .

ناصرخسرو.


- امثال :
خویشتن خویش را بیاب چو مردان .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.