اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خویشتن داشتن

نویسه گردانی: ḴWYŠTN DʼŠTN
خویشتن داشتن . [ خوی / خی ت َ ت َ ] (مص مرکب ) تماسک . (منتهی الارب ). تمالک نفس . حفظ نفس کردن ازسقوط در شهوات و آفات : یک روز خواسته ٔ یکی از اشکانیان سوی او [ اردشیر ] آوردند و زر و سیم و غلام و کنیز و در میان آن بردگان اندر دختری بود که هرگز از او نیکوتر کس ندیده بود اردشیر به او عاشق شد پنداشت که از بندگان اشکانیان است و بخویشتن نزدیک کرد او را پرسید که هرگز مرد بتو رسیده است گفت نه اردشیر دوشیزگی او بستد از آنکه خویشتن نتوانست داشتن و او از اردشیر بار گرفت . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
خویشتن دار ای جوان زین پیر دهر
تات نفریبد بغدر این پیرزن .

ناصرخسرو.


خویشتن دار تو کامروز جهان دیوانه ست
چندگه منبر و محراب بدیشان پرداز.

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
خویشتن نگاه داشتن . [ خوی / خی ت َ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) تعفف . عفاف ورزیدن . پرهیزگاری کردن . پرهیزکردن . || خود را بر کنار داشتن . احتراز. ا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.