خویشتن شناسی . [ خوی
/ خی ت َ ش ِ ] (حامص مرکب ) خودبینی . خودپسندی . تکبر. (ناظم الاطباء). || معرفةالنفس . (یادداشت مؤلف )
: ماده گفت خویشتن شناسی نیکوست . (کلیله و دمنه ).
در جدول این خط قیاسی
می کوش بخویشتن شناسی .
نظامی .
خویشتن شناسی نردبان بام معرفت است . (دیباچه ٔ کلیات سعدی ). || حالت و عمل شناسنده ٔ حد خود و آنکه پا از گلیم خود بیرون نگذارد. وقوف به اندازه ٔ خود.وقوف بحدود خود. شناخت ارزش خود. شناخت حدود خود.