خویش کار. [ خوی
/ خی ] (ص مرکب ) آنکه خود حرکت کند. خودکار. (یادداشت مؤلف ). || درستکار. متدین . (از حاشیه ٔ برهان قاطع). وظیفه شناس . (یادداشت مؤلف ). || برزیگر. (برهان قاطع) دهقان . کشتکار. (ناظم الاطباء). خیشکار
۞ : بسالی ز دینار سیصد هزار
ببخشید بر مردم خویشکار.
فردوسی .