گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خوی گیر نویسه گردانی: ḴWY GYR خوی گیر. (نف مرکب ) عادت گیرنده : کجا چون طبع مردم خوی گیر است ز هرکس آدمی عادت پذیر است . عطار.|| الفت گیرنده . (یادداشت مؤلف ). مصاحب . همدم . هم نشین . انیس . (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی خوی گیر خوی گیر. [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ ] (نف مرکب ) عرق گیر. گیرنده ٔ عرق . خوی چین . || (اِ مرکب ) جامه ای که بزیر زین اسب پوشند تاخوی بخو... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود