اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خیره رای

نویسه گردانی: ḴYRH RʼY
خیره رای . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) مستبد. یک دنده . لجوج . (یادداشت مؤلف ). مستبد بالرأی : جوانی معجب خیره رای سرکش و سبک پای . (گلستان ).
نشاید چنین خیره رای و تباه
که بدنامی آرد در ایوان شاه .

سعدی (بوستان ).


|| سست رای . پریشان فکر.(آنندراج ) :
سپهبد بدو گفت کای خیره رای
یکی ناتوان را چه خوانی خدای .

اسدی .


گرت برکند خشم روزی ز جای
سراسیمه خوانندت و خیره رای .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.