گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خیمه زده نویسه گردانی: ḴYMH ZDH خیمه زده . [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خیام نصب کرده . نزول کرده . مقیم شده . فرود آمده : بر در صدر تو باد خیمه زده تا ابدلشکر جاه و جلال موکب عز و علا.خاقانی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود