اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دار ملک

نویسه گردانی: DʼR MLK
دار ملک . [ رِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پایتخت . دارالملک . مرکز فرمانروایی :
دار ملک خویش را ضایع چرا باید گذاشت
مر سپاهان را چرا کرده ست بر غزنین گزین .

فرخی .


|| سرزمین :
نخستین بار گفتش کزکجایی ؟
بگفت : از دارملک آشنایی .

نظامی .


|| کاخ . قصر :
کلید همه دارملک سلاطین
بزیرگلیم گدایی طلب کن .

خاقانی .


رجوع به دارالملک شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
ملک دار. [ م ُ ] ۞ (نف مرکب ) زمین دار و دارای ملک . (ناظم الاطباء). || صاحب مملکت . آنکه کشور در تصرف و فرمان اوست . پادشاه . فرمانروا : ش...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.