گفتگو درباره واژه گزارش تخلف داغ افتادن نویسه گردانی: DʼḠ ʼFTADN داغ افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) لک افتادن . لک شدن : خبر ز داغ جگر میدهد بسوز جگرز خون دیده که بر جامه داغ می افتد. امیرخسرو.داغ می گل گل بطرف دامنم افتاده است همچو مینا می کشی بر گردنم افتاده است .صائب . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود