اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

داغ دیده

نویسه گردانی: DʼḠ DYDH
داغ دیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چیزی که باو داغ رسیده باشد مانند متاع آب دیده . (آنندراج ). لکه دار. داغدار. تباهی دیده و زیان رسیده باشد. (ناظم الاطباء). || داغ خورده . بداغ . || فرزندمرده . مصاب بمرگ عزیزی یا فرزندی یا خویش نزدیک . بمصیبت مرگ فرزند و کسان نزدیک گرفتار آمده .
- مادری داغ دیده ؛ فرزندمرده .
- دلی داغ دیده ؛ دردمند.
|| مصیبت رسیده . دردمند :
ما را مبر بباغ که از سیر لاله زار
یک داغ صدهزار شود داغ دیده را.

صائب .


در چشم داغ دیده ٔ صائب درین بهار
هر لاله ای بکاسه ٔ پرخون برابرست .

صائب .


رخسار تست لاله ٔ بی داغ این چمن
این لاله های باغ همه داغ دیده اند.

صائب .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.