داغ گازران . [ غ ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) داغ گازر. داغ قصار. آنچه بر پارچه ٔ نو نشانی نهاده بگازر میدهند که بشستن زایل نشود. (غیاث ). نشانی که بر کنار پارچه کنند تا در شستن بدل نشود. (برهان ). کنایه از نشانی است که از بلادر در کنار پارچه کنند و بشستن دهند تاغلط نشود. (انجمن آرا). نشانی که در کنار پارچه باشد و از شستن برطرف نشود. (ناظم الاطباء). || کنایه از داغی است که به هیچ چیز نرود. (برهان ). نشان ثابت و تغییرناپذیر. (ناظم الاطباء)
: بر دل من نشان غم مانده چو داغ گازران
تا تو ز نیل رنگ رز بر گل تر نشانگری .
خاقانی .
نماند رنگی چون داغ گازران بر تن
مگر مرا زخم رنگرز برون آورد.
خاقانی .