اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دالان

نویسه گردانی: DʼLAN
دالان . (اِخ ) دهی است از قرای بلوک کورستان در ولایت لارستان فارس . در یازده فرسخی قلعه ٔ فاریاب و چهارفرسخی مغربی کشّی واقعست . (فارسنامه ٔ ناصری ص 290 و فهرست بلوکات آن ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
دالان . (اِ) دهلیز. دالیز. دالیج . دلیج . بالان . بالانه . محلی میانه ٔ خانه و در کوچه . دالانه . (شرفنامه ). دهلیز که مابین دو در باشد. (شعوری )....
دالان . (اِخ ) ابن سابقةبن شامخ الحاشدی . جدی جاهلی و از بنی حمدان از قحطان است . (الاعلام زرکلی ج 1).
دالان . (اِخ ) دهی است از دهستان قراتوره بخش دیواندره شهرستان سنندج . واقع در 18هزارگزی خاور دیواندره . کنار رودخانه ٔ قزل اوزن . کوهستانی اس...
دالان . (اِخ ) دهی است از دهستان سرله بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. واقع در 39هزارگزی خاور راه اتومبیل رو هفتگل بگنبد لران . کوهستانی است...
دالان . (اِخ ) (کوه ...) میان بلوک فراشبند و نواحی بلوک دشتی است بفارس . (فارسنامه ٔ ناصری ص 337).
دألان . [ دَءْ ] (ع مص ) فریفتن کسی را. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). دَأل . (منتهی الارب ).- ابن دألان ؛ مردی است . رجوع به ماده ...
دألان . [ دَ ءَ ] (ع اِ) شغال . دُءِل . (منتهی الارب ).
چم دالان . [ چ َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان سرله بخش جانکی گرمسیری شهرستان اهواز که در 39 هزارگزی جنوب باغ ملک و 12 هزارگزی خاور راه ا...
دالان پر. [ ] (اِخ ) نام کوهی بمغرب ایران میان گردنه ٔ خزینه و کله شین کنار جاده ٔ ارومیه و نزدیک آبادی اشنویه است . حد سرحدی ایران از ...
تنگ دالان . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوده است که در بخش بستک شهرستان لار واقع است و 252 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.