اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دام

نویسه گردانی: DʼM
دام . (اِخ ) موضعی است به جنوب مکران .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۱ ثانیه
دام و داحول . [ م ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) داحول عربی است به معنی پای دام صیاد که برای شکار گورخر بر زمین فرونشاند. (منتهی الارب ). رجوع...
دام گستریدن . [ گ ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) دام گستردن : ما خود افتادگان مسکینیم حاجت دام گستریدن نیست .سعدی .
دام انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تعبیه کردن دام . دام فروگستردن . دام فرونهادن . دام افکندن . دام نهادن . (آنندراج ). دام چیدن .(غیاث الل...
دام بازچیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) دام بر هم چیدن . دام برداشتن . (آنندراج ). مقابل دام چیدن و دام نهادن : عنقا شکار کس نشود دام بازچین کاینج...
دام پهن کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دام گستردن . دام نهادن .
گنبد دام ماهی . [ گُم ْ ب َ دِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آسمان اول همچو دام ماهی مشبک و رخنه دار. (مؤید الفضلاء).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
دعم . [ دَ ] (ع مص ) فرانهادن ستون را، یا ستون کج شده را راست کردن . (از منتهی الارب ). ستون فا چیزی نهادن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بی...
دعم . [ دَ ] ۞ (ع اِ) قوت و فربهی ، و از آن جمله است که گویند: «لا دعم بفلان » یعنی او را نه نیرو و نه فربهی است . (از منتهی الارب ) (از...
دعم . [ دِ ع َ ] (ع اِ) ج ِ دِعمة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دعمة شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.