دانشمند. [ ن ِ م َ ] (ص مرکب ) عالم . دانشی . صاحب دانش . (انجمن آرا). ساحر. کرسی . داناج . دنوج . شیخ . دانش پژوه . (لغت نامه ٔ اسدی ). بسیار دانا. حر. نحریر. (نصاب ). دانشور. دانشگر. دانشومند. فاضل . دانا. حامل علم : حملةالعلم فی الاسلام اکثرهم العجم ؛ بیشتر دانشمندان در اسلام ایرانیان بودند. (از تاریخ تمدن جرجی زیدان ج
3 ص
48)
: عام نادان پریشان روزگار
به ز دانشمند ناپرهیزگار.
سعدی .
در محافل دانشمندان نشستی زبان از سخن ببستی . (گلستان سعدی ).
دست بر دست میزند که دریغ
نشنیدم حدیث دانشمند.
سعدی .
نه محقق بود نه دانشمند
چارپائی بر او کتابی چند.
سعدی .
یاد دارم ز پیر دانشمند
تو هم از من بیاد دار این پند.
سعدی .
دگر ره عیب شیدایان نخواهم کرد و مسکینان
که دانشمند ازین صورت برآرد سر بشیدائی .
سعدی .
موبد؛ دانشمند مغان . حبر؛ دانشمند جهودان . (ترجمان القرآن جرجانی ). طرف من الارض ؛ دانشمندان جهان . (منتهی الارب ). قسیس ؛ دانشمند ترسایان . (ترجمان القرآن جرجانی ) (دهار) (منتهی الارب ). قسس ؛ دانشمندان . اُسقف ، سُقُف ، سُقف ؛ دانشمندان ترسایان . مراجیح ؛ حکیمان و دانشمندان . جَبَل ؛ مهتر قوم و دانشمند آنها. (منتهی الارب ). || فقیه . دانشومند: فقها؛ دانشمندان و دانایان بحلال و حرام
: و قرار گرفت که عبدالجبار... را آنجا برسولی فرستاده آید با دانشمندی و خدمتگارانی که برسم است ... و دانشمند ابوالحصن قطان از فحول شاگردان قاضی امام صاعد... نامزد شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
383). و دمادم این ملطفه های منهیان ، رسول بدرگاه آمد از آن ترکمانان سلجوقی مردی پیری بخاری دانشمند و سخنگوی . (تاریخ بیهقی ص
498). رسول سلجوقیان را بلشکرگاه آوردند و منزل نیکو دادند، دانشمندی بود بخاری . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
513). دانشمند حسن برمکی را نامزد برسولی کرد. (تاریخ بیهقی ص
363). رسولی رسید از پسران علی تکین اوکا لقب نام وی موسی تکین و دانشمندی سمرقندی . (تاریخ بیهقی ص
504). دانشمند بوبکر مبشر دبیر را نامزد فرمودند بدین شغل . (تاریخ بیهقی ص
528). و تو مردی دانشمندی سفر ناکرده نباید که تا بلائی بینی با من سوی نشابور بازگرد. (تاریخ بیهقی ص
207). مسئله های خلافی رفت سخت مشکل و بوصادق در میان آمد و گوی از همگان بربود چنانکه اقرار دادند این پیران مقدم که چنو دانشمندان ندیده اند. (تاریخ بیهقی ص
206). امیر دانشمندی را برسولی آنجا فرستاد با دو مرد غوری از آن بوالحسن ... تا ترجمانی کنند. (تاریخ بیهقی ). با طایفه ٔ دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی کردم . (گلستان ).
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند.
حافظ.