دانه ریز. [ ن َ
/ ن ِ ] (نف مرکب )که دانه ریزد. که چینه فروپاشد. که دانه افشاند. که دانه پراکند. که دانه پخش کند. که هر یک از حبه ها که دارد فروافکند چنانکه نخل ثمر خود را
: چو گاوی در خراس افکند پویان
همه ره دانه ریز و دانه جویان .
نظامی .
رطب پیش دهانش دانه ریزست
شکر بگذار کو خود خانه خیزست .
نظامی .
|| دارای دانه های ریزه و خرد. که دانه های خرد دارد. خرددانه . مقابل دانه درشت . مقابل درشت دانه .